دعای فرج تیر 90 - مسجدولیّ عصر(عجّل الله فرجه)محمّدآبادابوزیدآباد
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسجدولیّ عصر(عجّل الله فرجه)محمّدآبادابوزیدآباد

تفاوت ما و ژاپنی ها!

 در مهد کودک های ژاپن مسابقه ای تحت عنوان صندلی بازی برگزار می شود در این مسابقه 9 صندلی قرار داده می شود و به 10 کودک می گویند در صورتی برنده مسابقه می شوند که بعد از اتمام صدای موسیقی هر 10 نفر روی صندلی نشسته باشند به همین دلیل بچه ها تلاش می کنند در کنار هم بنشینند و حتی با در آغوش گرفتن یکدیگر برای همه جایی باز کنند.به این ترتیب کار گروهی را فرا می گیرند.
 

www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ایران ویج ‌

  
 

در مهد های ایران هم بازی صندلی بازی اجرا می شود اما تفاوت آن در این است که به 10 کودک می گویند کسی در مسابقه پیروز می شود که بعد از اتمام صدای موسیقی روی صندلی نشسته باشد (معنای ضمنی آن اینست که آن بی عرضه ای که پس از اتمام موسیقی جایی برای نشستن پیدا نکرده باشد بازنده است) تصورش را می توانید بکنید بچه ها برای پیروز شدن چه تلاشی می کنند . اما فکرش را هم نمی کنید که چه مفهوم مخربی را به آنها آموزش می دهیم اینکه به فکر خودت باش جایگاه خودت را حفظ کن و اصلا به دیگران کاری نداشته باش که چه می کنند.

این مقاله در پی انکار روحیه فداکاری و ایثار در بین ایرانیان نیست اما به فرهنگ عامی که در جامعه درحال انتشار است اشاره دارد که زنگهای خطر را به صدا در آورده است.

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ایران ویج ( ارور سابق )‌ سوار اتوبوس که می شویم (شما نه دوست عزیز اصلا خود من) احساس می کنم حالا که سوار خر(ببخشید درازگوش) مراد شدم  اصلا مهم نیست که دیگرانی که در سرما و گرما کنار خیابان ایستاده اند چه احساسی دارند فقط سر جای خودم می ایستم و انگار صدای هیچ کس را نمی شنوم.

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ایران ویج ( ارور سابق )‌ صدقه می دهم نه برای کمک به اقشار آسیب پذیر و هم میهنانم بلکه برای دفع بلا از سر خودم و برای اینکه چشم نخورم صدقه می دهم.

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ایران ویج ( ارور سابق )‌ در اداره ای مشغول به کار می شوم برای اینکه جایگاه مناسبی به دست بیارم بجای اینکه تلاش کنم کار سازمان بهتر و با کیفیت تر انجام شود بیشتر وقتم را صرف تخریب سایر همکارانم می کنم.

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ایران ویج ( ارور سابق )‌ کسی که به مقام و رتبه ای می رسد به جای اینکه خوشحال باشم از این ناراحتم که  جای او نیستم و برای بی ارزش کردن زحمت هایش هر کاری می کنم.

ErrooorTM.CoM| گروه اینترنتی ایران ویج ( ارور سابق )‌ به فکر موفقیت خودم هستم به هر قیمتی اصلا اهمیتی ندارد پایم را بر شانه های چه کسی می گذارم. فقط بالا, بالا و بالاتر را می بینیم و دیگر هیچ.

دنیا بزرگ است و لطف و محبت خداوند بی انتها . توانایی خداوند را با ضعف های خودمان و نگاه کوچکمان نسنجیم .خداوند اگر همه دنیا را به کسی ببخشد باز هم چیزی از دریای بیکران نعمت هایش برای ما کم نخواهد شد.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90 تیر 28 توسط کانون فرهنگی مسجد ولی عصر(عج) محمدآباد ابوزیدآباد

g86ymn6yfvg0t622q6.jpg






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90 تیر 28 توسط کانون فرهنگی مسجد ولی عصر(عج) محمدآباد ابوزیدآباد

نمایش تصویر در وضیعت عادی






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90 تیر 28 توسط کانون فرهنگی مسجد ولی عصر(عج) محمدآباد ابوزیدآباد

هدیه امام حسین(علیه السلام) به میرزا تقی     خان امیرکبیر    
   

آیت الله اراکی (قدّس سره) فرمود:

شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت

پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟

با لبخند گفت: خیر

سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه

با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟

جواب داد: هدیه مولایم حسین است!

گفتم چطور؟ با اشک گفت:

آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ? تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.

آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت:

به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90 تیر 27 توسط کانون فرهنگی مسجد ولی عصر(عج) محمدآباد ابوزیدآباد

ما هم از اماممان جدا افتاده ایم  

امام سجاد (ع) غلامی داشت ، مردم بیرون شهر برای باران دعا می کردند ، مردی غلام را در بیرون شهر دید که جدای از مردم ضجّه می زند و دعا می کند . یک باره دید هوا ابری شد و باران آمد . فردای آن روز آن مرد آمد ، محضر امام سجاد (ع) و تقاضای خرید غلام را کرد ، تمام غلام ها به صف شدند  ، او را نیافت، عرض کرد  ، آیا غلام دیگری هم داری؟ فرمود : آری آن غلام سیاه را آوردند . تا دید او را شناخت ، گفت همین را می خواهم. غلام به گریه افتاد . گفت ای مرد از من چه می خواهی ؟ چرا می خواهی مرا از امامم جدا کنی ؟!  شروع به دعا کرد . خدایا !  اگر قرار است از امامم جدا شوم مرگ مرا برسان ! طولی نکشید که دعایش مستجاب شد و از دنیا رفت .
مردم ! ما هم از اماممان جدا افتاده ایم !  شیطان ما را از مولایمان جدا کرده است ، غلام سیاه امام سجاد (ع) مرگ را بر دور بودن از امام خود ترجیح داد  . مردم شما چه می خواهید بکنید؟!....

 

 

 






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90 تیر 27 توسط کانون فرهنگی مسجد ولی عصر(عج) محمدآباد ابوزیدآباد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin

ابزار وبلاگ