تفاوت ما و ژاپنی ها!
در مهد های ایران هم بازی صندلی بازی اجرا می شود اما تفاوت آن در این است که به 10 کودک می گویند کسی در مسابقه پیروز می شود که بعد از اتمام صدای موسیقی روی صندلی نشسته باشد (معنای ضمنی آن اینست که آن بی عرضه ای که پس از اتمام موسیقی جایی برای نشستن پیدا نکرده باشد بازنده است) تصورش را می توانید بکنید بچه ها برای پیروز شدن چه تلاشی می کنند . اما فکرش را هم نمی کنید که چه مفهوم مخربی را به آنها آموزش می دهیم اینکه به فکر خودت باش جایگاه خودت را حفظ کن و اصلا به دیگران کاری نداشته باش که چه می کنند. این مقاله در پی انکار روحیه فداکاری و ایثار در بین ایرانیان نیست اما به فرهنگ عامی که در جامعه درحال انتشار است اشاره دارد که زنگهای خطر را به صدا در آورده است. سوار اتوبوس که می شویم (شما نه دوست عزیز اصلا خود من) احساس می کنم حالا که سوار خر(ببخشید درازگوش) مراد شدم اصلا مهم نیست که دیگرانی که در سرما و گرما کنار خیابان ایستاده اند چه احساسی دارند فقط سر جای خودم می ایستم و انگار صدای هیچ کس را نمی شنوم. صدقه می دهم نه برای کمک به اقشار آسیب پذیر و هم میهنانم بلکه برای دفع بلا از سر خودم و برای اینکه چشم نخورم صدقه می دهم. در اداره ای مشغول به کار می شوم برای اینکه جایگاه مناسبی به دست بیارم بجای اینکه تلاش کنم کار سازمان بهتر و با کیفیت تر انجام شود بیشتر وقتم را صرف تخریب سایر همکارانم می کنم. کسی که به مقام و رتبه ای می رسد به جای اینکه خوشحال باشم از این ناراحتم که جای او نیستم و برای بی ارزش کردن زحمت هایش هر کاری می کنم. به فکر موفقیت خودم هستم به هر قیمتی اصلا اهمیتی ندارد پایم را بر شانه های چه کسی می گذارم. فقط بالا, بالا و بالاتر را می بینیم و دیگر هیچ. دنیا بزرگ است و لطف و محبت خداوند بی انتها . توانایی خداوند را با ضعف های خودمان و نگاه کوچکمان نسنجیم .خداوند اگر همه دنیا را به کسی ببخشد باز هم چیزی از دریای بیکران نعمت هایش برای ما کم نخواهد شد.